من و خدایی در این نزدیکیست

این جا محلی است برای نوشتن روزانه ها یم..........

من و خدایی در این نزدیکیست

این جا محلی است برای نوشتن روزانه ها یم..........

بهار می آی، اما زری غمگین است...........

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ق.ظ

حتما همه شنیدیدن که میگن قدیما از سبز شدن برگ درختان میشد فهمید که بهار داره میاد و جدیدا از زرد شدن کله خانمها.......

من باب اینکه نقشی داشته باشم در آمدن بهار با زرد کردن موهام(البته قهوه ای شدن) دیروز تشریف بردم آرایشگاه .گوش تا گوش خانم نشسته بود تا آرایشگران ماهر با طنازی خاصی ایشان را از لولو به هلو تبدیل کنند که الحق که همگی هلو بودند و تبدیل شدند به لولو..

در همین حین که نشسته بودم که رنگ به خورد موهام بره و کله ام از زردی سابق دربیاد که بسی روی اعصاب بود خانمی به غایت تپل با زری خانمش وارد شد.نسشست روی صندلی و هی دستور که زری کلیپسم گم نشه زری صندلی رو صاف کن زری سوهان ناخنمو بیار زری ..........زری ............

و این زری دختری به سن تقریبی سیزده چهارده سال بود که گویا خدمتکار این خانم بود.

در همین لحظه بود که از هرچه اختلاف طبقاتی بود حالم به هم خورد.....

بیچاره زری.............

  • ققنوس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی