خاله پر کشید بدون آنکه بگذاردکسی صدای بالهایش را بشنود......
چه غریبانه رفت..........
پر از درد..........
عزیزکم به آرامش ابدی رسید....
رفت در حالی که هنوز نگرانمان بود..........
هنوز از غصه مان بغضش می گرفت..........
خدا نگهدار مهربان من..............
خدانگهدار مهربانترین همه ایام.............
باید دوباره کتاب خوندن رو شروع کنم و فیلم دیدن را.........
باید دوباره عضو کتابخانه شوم.......
باید...........
باید یاد بگیرم خیلی چیزا رو کنترل کنم و مهمترینش
خشممم و عصبانیته.....
و دیگری ذهنم......
نباید بذارم افکار بیهوده به ذهنم هجوم بیارن..................
و من دلخوشم به پیامکهای دو*ستت* دارم هر روز ساعت یازده صبح تو.........................
کاش قدرت نه گفتن داشتم............................
نه نه نه نه ..................
امان از غفلت
امان از بی دقتی
چند روز پیش به خاطر یک هزارم ثانیه غفلت باور کنید یک هزارم ثانیه غفلت) دچار خسران دو میلیونی شدم.......
نگاه نکرده پیچیدن همانا و تصادف هولناک همانا..........
در این وضع اسفناک مالی باید یک میلیون بابت تعمیر ماشین خودم بپردازم.....
خداروشکر که بیمه داشتم و گرنه کلا به فنا رفته بودم.........
بازم خدا روشکر خودم چیزیم نشد والله..............
امروز صبح که چشم باز کردم و از پنجره با چشمان نیمه باز به بیرون نگاه کردم فکر کردم همه جا رو مه گرفته متعجب ناک دوباره دقت کردم دیدم نه مه نیست و ریز گرد است......
فکر کنید ریزگردهای مهربان بیش هزار کیلومتر از غربی ترین نقطه کشور به جنوب شرق آمده اند تا به ما مهربانی کنند و سلام .........
امید است میزبان خوبی برایشان باشیم تا با خاطره ای خوش از ما جدا شوند........
سلام ریزگردها
خوش آمدید........
روی ماهتان را می بوسیم و با طیب خاطر شما را با یک نفس عمیق وارد ریه های دوست داشتنیمان می کنیم......
و این روزها خاله زنک درونم بسی فعال شده و همه اش در حال خوندن وبلاگایی از این دست هستم........
باشد که این عادت زشت از سرمان بیافتد................
این روزها بیشترین چیزی که باعث تعجب من میشه اینه که متولدین سال1370 الان 26سالشونه............
چقدر عجیب.......
با توجه به این مسئله ما دهه شصتی ها فسیل شدیم............
