من و خدایی در این نزدیکیست

این جا محلی است برای نوشتن روزانه ها یم..........

من و خدایی در این نزدیکیست

این جا محلی است برای نوشتن روزانه ها یم..........

معجزه شکرگزاری(روز سوم)

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ
من و خدایی که در این نزدیکی است - معجزه شکرگزاری(روز سوم)تمرین شماره ٣
روابط صمیمانھ
١- گامھای یک تا سھ از تمرین شماره ی یک را تکرار کنید، موھبتھاتان را بشمارید، بنویسید کھ
چرا شکرگزارید. ھریک از موارد نوشتھ شده را در لیست بخوانید و در پایان ھر موھبت، کلمھ ی
سپاسگزارم را سھ بار تکرار کنید و تا آنجاکھ میتوانیدحس سپاسگزاری داشتھ باشید.
٢- سھ تا از نزدیکترین ارتباطھاتان را برگزینید و عکس فرد مورد نظرتان را جمع آوری کنید.
٣- ھمانگونھ کھ عکس را پیشرو گذاشتھ اید، پنج چیزی را کھ بھ خاطرشان از آن فرد سپاسگزارید
در دفتر یا کامپیوتر خود بنویسید.
۴- ھر جملھ را با کلمھ ی سپاسگزارم شروع کنید و ھر بار نام فرد موردنظر و آنچھ راکھ بھ
خاطرش سپاسگزارید بھ طور خاص بر زبان آورید.
۵- این سھ عکس را بھ ھمراه خودداشتھ باشید و در جایی بگذاریدشان کھ اغلب بتوانید آنھا را
ببینید. دست کم سھ بار بھ ھر عکس نگاه کنید و با صاحب تصویر حرف بزنید و با گفتن کلمھی
۶
سپاسگزارم و بیان نام آن شخص از او سپاسگزاری کنید. برای مثال بگویید، ازت سپاسگزارم
ھایلی.
۶- پیش از آن کھ بھ خواب بروید، افکارتان را متمرکز کنید و کلمھی سپاسگزارم را برای بھترین
رخدادھای امروزتان بگویید.


,,من و این روزها
  • یار مهربان
  • متلاچی
  • نوشته هایت را دوست دارم
  • سکوت شکسته
  • گیسوان به دار کشیده
  • گیلاس خانومی
  • پته دوزی
  • خرمالوی سیاه
  • پیازچه
  • غربتی
  • نسیم رحمت
  • ماریه
  • مهاجر
  • یک پزشک
  • کودکان امید
  • آلیس
  • گیس گلابتون
  • جیم
  • پرفسور کم حافظه
  • ویولون
  • آرشیو نوشته های دکتر هلاکویی
  • میزبان مهمان خارجی
  • سو سو
  • چی نپوشیم؟
  • دست نوشته های یک ناشناس با ذهنی آشفته
  • نیکولا
  • شال گردن
  • کامران
  • آرش
  • قالب های روزگذر
  • معجزه شکرگزاری(روز دوم)

    شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۸ ق.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - معجزه شکرگزاری(روز دوم)تمرین شماره ٢
    فکر سازنده
    ١ -گامھای یک تا سھ را در تمرین شمارهی یک تکرار کنید. موھبتھای خود را بشمارید. لیستی
    بنویسید از ده موھبتی کھ بھ شما ارزانی شده و در پایان ھر مورد سھ بار کلمھی سپاسگزارم را
    بگویید و تا آنجا کھ میتوانید حس سپاسگزاری داشتھ باشید.
    ٢ -امشب پیش از آنکھ بخوابید، افکارتان را متمرکز کنید و بھ بھترین اتفاقی بیندیشید کھ در طول
    این روز برایتان ر خُ داده است.
    ۴ -در قبال بھترین اتفاقی کھ آن روز برای شما افتاده است کلمھی سپاسگزارم را بیان کنید.
    ۵ -این تمرین را در ٢۶ شب آینده نیز تکرار کنید.


    ,سلامممممممممممممم
  • یار مهربان
  • متلاچی
  • نوشته هایت را دوست دارم
  • سکوت شکسته
  • گیسوان به دار کشیده
  • گیلاس خانومی
  • پته دوزی
  • خرمالوی سیاه
  • پیازچه
  • غربتی
  • نسیم رحمت
  • ماریه
  • مهاجر
  • یک پزشک
  • کودکان امید
  • آلیس
  • گیس گلابتون
  • جیم
  • پرفسور کم حافظه
  • ویولون
  • آرشیو نوشته های دکتر هلاکویی
  • میزبان مهمان خارجی
  • سو سو
  • چی نپوشیم؟
  • دست نوشته های یک ناشناس با ذهنی آشفته
  • نیکولا
  • شال گردن
  • کامران
  • آرش
  • عطیه همشهری
  • قالب های روزگذر
  • من و عشق

    پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ق.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - من و عشقعشق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    واقعا عشق چیه؟ از همین تریبون در کمال صحت و سلامت جسمانی و روانی اعلام می کنم که بنده با 31سال سن تا به حال عاشق نشده امممممممممممممممممممممممم.

    دلیلش رو هم خودم هم نمی دونم .............

    یکی از دوستان تعریف جالبی از عشق داشت.می گفت عشقی وجود نداره بلکه آدما به خاطر یه سری نیاز هایی که دارن به هم نزدیک می شن....................

    شاید هم درست بگه شاید هم نه............


    ,روشنفکری

    نیاز مبرم به یک دوست

    دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۳ ق.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - نیاز مبرم به یک دوست

    دقیقا از زمان تموم شدن دانشگاه ..........

    و الان امروز سخت نیازمند یه دوست خوبم که بتونم باهاش وقتمو پر کنم.باهاش برم سینما کوه و هر جای دیگه ای ............

    البته من یه مشکی که دارم اینه که با هر کسی دوست نمیشم.یعنی دوستام باید یه سری ویژگی خاص داشته باشن.با همه خوبم ها ولی دوست نه............

    شاید به همین خاطر هست که این روزها اینقدر احساس تنهایی می کنم............

    خب من یه دوست می خواممممممممممممممممممممممممممممممممممم(البته از نوع مونث)

    روشنفکری

    دوران جاهلیت من

    پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۷ ق.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - دوران جاهلیت منبچه تر که بودم می گم بچه منظورم اینه که سنم کمتر بود مثلا 7-8سال پیش ، فکر می کردم که من به دنیا اومدم که جهان و صد البته آدمای موجود رو عوض کنم سر همین موضوع کلی از رفتار بقیه حرص می خوردم و یه جاهایی هم واکنش نشون میدادم.بعدش که یه کمی بزرگتر شدم البته فقط یه کمی و عقلم رسید متوجه شدم که من اگه خودمو بتونم عوض کنم شاهکار کردم چه برسه به بقیه. و رفتار هرکسی به خودش مربوطه و حریم خصوصی اون فرد محسوب میشه.

    فکر کنم عاقل شدم دیگه...........

    یه تغییر دیگه ای هم که در من به وجود اومد تغییر در افکار مذهبی بود.تا دبیرستان فکر می کردم خدا نشسته اون بالا و هی منتظره ببینه کدوم یکی از بنده هاش داره راه کج میره تا با گرز آتشین بزنه پسه کله اش و بندازتش توی آتیش جهنم یا اینکه از مو ، سر و دست و دماغ آویزونش کنه..........

    ناگفته نماند که همه ی اینا تحت تاثیر آموزش غلط معلمین دینی بود (فکر کنین واسه بچه های 14-15ساله نوار سیاحت غرب به اون وحشتناکی رو سر کلاس میذاشتن......)

    ولی الان به این نتیجه رسیدم که خدا ارحم الراحیمنه و خیلی بخشنده..........

    پس دوستان هیچ وقت از رحمتش ناامید نشین که یه وقتی یه جایی که فکرشم نمی کنین چنان به دادتون میرسه که کیف کنین..................

    بانی خرگوشه

    چهارشنبه نوشت

    چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۴ ق.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - چهارشنبه نوشت

    عاشقتم چهارشنبه.......................

    حیوانات دوست داشتنی


    روشنفکری

    حال خوب

    سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ب.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - حال خوب

     

    وای که این روزها چقدر حال من خوب است.

    اتفاق چندان جدیدی رخ نداده است اما من حالم خوب است و از آنجایی که خدا خیلی خیلی دوستم دارد.این روزها باران هم می بارد و من هم عاشق بارانم.

    خدایا بابت این حال خوب، این هوای خوب و همه چیزهای خوب شکر..........

    روشنفکری

    بوی باران آید همی

    يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۴ ب.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - بوی باران آید همی

    من عاشق بارونم.عاشق اون حسی ام که وقتی قطرات بارون روی پوستم میخوره ام.یه حس خنکی......

    یه حسی که فقط میشه از بارون گرفت و بس............

    روشنفکری

    آباجی من اینجا نیست؟!!!!

    پنجشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۱۲ ب.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - آباجی من اینجا نیست؟!!!!

    بله جونم براتون بگه که چند ثانیه پیش یه کوچولو اومده میگه آباجی من اینجا نیست؟؟ 

    میگم اسم آباجیت چیه؟

    میگه آباجی دیگه(یه جور عاقل اندر سفیه هم نگاه می کنه بیا و ببین)

    میگم اسم نداره آباجیت

    بازم نگاه میکنه.

    بعد از کلی تحقیق وتفحس مشخص شد آباچی شون نیست اینجا............


    روشنفکری

    مدیریت فکر

    شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۳۳ ب.ظ
    من و خدایی که در این نزدیکی است - مدیریت فکر

    و راضی هستم حداقلش اینه که روزهامو تغییر داده.


    ,روشنفکری