هوای گرم
یعنی هوا گرم باشه و سیستم سرمایشی محل کارت هم خراب باشه و بخار پز بشی رسما.این اوج فاجعه است........
دارم می میرم از گرما............
هوای خنکم آرزوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
یعنی هوا گرم باشه و سیستم سرمایشی محل کارت هم خراب باشه و بخار پز بشی رسما.این اوج فاجعه است........
دارم می میرم از گرما............
هوای خنکم آرزوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
من اصولا آدم سازگاری هستم و با هر محیط و آدمی کنار میام ولی نمی دونم چرا نمی تونم با بلاگ کنار بیام.من همون بلاگفای درب و داغون و بی امکانات خودمووووووووووو می خوام.....
اصلا تو این محیط نمی تونم بنویسم .....
نوشتنم نمیادددددددددددد
راستی این بلاگ چقدر تحویل می گیره آدمو.می بینه حس نوشتن نیست خودش مطلب آزمایشی میذاره مثلا من فعالم..............
خوشمان آمد..............
سلام
حتما همتون می دونید که بلاگفا به فنا رفت و وبلاگ دارانش رو بدون وبلاگ گذاشت و اصلا هم فکر نکرد که ما این همه خاطره رو کجا بنویسیم و خاطره های قبلیمونو چکار کنیم..........
بگذریم فعلا اومدم بلاگ امیدوارم که اینجا دیگه به فنا نره............
فیلمpompeei(ایشالله املاش درسته)رو دیدم.پمپئی شهری در ایتالیا باستان بوده که بر اثر فوران آتشفشان همه ساکنین شهر تبدیل به سنگ شدن.از اونجایی که ما عادت دارم که همه اتفاقات رو به عذاب الهی ربط بدیم مطالبی که درموردش پیدا کردم میزارم براتون:
آتش فشان وزو بعنوان یکی از نمادهای ایتالیا شناخته می شود آتش فشانی که آخرین بار دوهزار سال قبل فعال شد.
همه چیز بسیار سریع اتفاق افتاد در روز 9 آگوست 79 قبل از میلاد مسیحآتشفشان فوران کرد در کسری از ثانیه هوا پر از گازهای سمی شد و خورشید محو گردید تا گازهای سمی تا 15 کیلومتر از محدوده را پر کردند به گونه ای که بسیاری از مردم شهر حتی فرصت کوچکترین واکنشی از خود نداشتند و در جای خود تبدیل به مجسمه های سنگی شدند.
عده از مردم که توانسته بودند خود را به نزدیکی سواحل برسانند به خاطر تاریک شدن هوا و گازهای سمی کشتی هایی که رای امداد رساندند به آنها از آن سوی صاحل آمده بودند نتوانستند نزدیک شوند و چند دقیقه بعد این شهر تبدیل به تاریک ترین نقطه جهان شد و شهر پمپی با همه ساکنین خود به مدت ۱۵۰۰ سال مدفون شد و در سال ۱۵۹۹ بطور اتفاقی کشف شد کاشفین ابتدا از دیدن مجسمه های سنگی شگفت زده شده بودند همه ساکنین شهر در اثر گازهای آتشفشانی به مجسمه های سنگی تبدیل شده بودند.
اما ساکنین شهر چه گناهی مرتکب شده بودند که باید اینگونه هلاک می شدند؟آثار بدست آمده از دیواره های شهر پمپی نشان می دهد که این شهر بزرگترین مرکز فحشا در دوران باستان بود و از همه جای روم برای زنا به آنجا می آمدند و تقریبا همه ساکنین آن به عمل فحشا مشغول بودند و از این راه کسب در آمد می کردند و حتی موظف به پرداخت مالیات به حاکم شهر از در آمد خود بودند.کودکانی که بدنیا می آمدند نیز برای سو استفاده جنسی در آینده بصورت برده نگهداری می شدند.
چقدر کتاب خوب هست که من نخوانده ام...........
چقدر فیلم خوب هست که من ندیده ام.......
چقدر کافه ی خوب هست که من امتحان نکرده ام مزه ی قهوه شان را...........
چقدر چیزهای جدید هست که من ندیده ام.........
چقدر جاهای قشنگ هست که من نرفته ام..........
چقدر غذاهای خوب هست که من نخورده ام............
چقدر آدمهای خوب هست که من ندیده ام....................
اگر من بمیرم چه حسرت به دل مرده ام.................
می شوم ناکامممممممممممم
پاشو بریم قدم بزنیم ...........
و من و او دست در دست هم قدم بزنیم توی این هوایی که دوباره داره گرم میشه ولی یه خنکی دلچسبی داره
هوایی که دوست داری هم بخاری روشن باشه هم پنجره باز
هوایی که می تونی صدای گنجشکای توی حیاط رو بشنوی
هوایی که می تونی جوانه زدن برگ روی شاخه های بید مجنون رو ببینی
هوایی که می تونی نفس بکشی و بگی آخیششششششششششششششش
روشنفکری
یکی دیگه از علاقه مندیام که زیاده روی میکنم فیلم دیدنه.همین آخر هفته گذشته حدودا چهار تا فیلم دیدم .........
آخرای شب دیگه چشمام داشت قیلی ویلی می رفت و آلبالو گیلاس می چید.....
البته چون این امر فقط آخر هفته ها اتفاق می افته هنوز به نفرت نرسیدم.........
اینم بگم یکی از فیلمایی که دیدم اسمش بود "ناهمتا"البته ترجمه فارسی این شده بود بر اساس کتاب سه جلدی به همین نام....
قشنگ بود ...........
این بود خاطره من..............
دختر ِ خیام! یک جرعه شرابم می دهی؟
دزدکی بابا نفهمد شعــر ِ نابم می دهی؟
مانده ام پشت ِ در ِ چوبی ، "بفرما"یی بگو
تشنه هستم از سفال ِ کوزه آبم می دهی؟
تا نلرزم بیش از اینهـا در شب ِ موهای ِ تو
از دو چشم ِ روشن ِ خود آفتابم می دهی؟
نم نم ِ باران ِ انگــور است و عطر ِ کاهگل
دست در دست ِ نسیمت پیچ و تابم می دهی؟
زخمه برمیداری از دل چین به چین با دامنت؟
رقص ِ پرشور ِ دف و چنگ و ربابم می دهی؟
بیتی از لبهــای ِ من بر بیتی از لبهــای ِ تو
یک رباعی سهم ِ این حال ِ خرابم می دهی؟
میهمانم می کنــی با نان ِ داغ ِ گردنت؟
زیر ِ پیراهن دو تیهوی ِ کبابم می دهی؟
این همه اختــرشناسی برده ای ارث از پدر
ماه ِ من! از آسمانت یک شهابم می دهی؟
راز ِ تقویــم ِ جلالـــی در قد ِ موزون ِ توست
در گذر از غم شماری ها شتابم می دهی؟
می گذاری بالش ِ بازوی ِ خود زیـــر ِ سرم؟
خسته ام بر روی ِ سینه جای ِ خابم می دهی؟
گزمه های ِ مست ِ سلجوقی نیافتد چشمشان
چهـــره می پوشانی و کمتــر عذابم می دهی؟
مادرم را می فرستم سمت ِ نیشابورتان
در دل ِ تاریخ، یک "بله" جوابم می دهی؟
منبع:http://tahvie-matbo.blogfa.com/
روشنفکری