اندر حکایات غذاهای رستوانهای ایرانی
شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ق.ظ
دیروز افطار بعد از مدتها با دوستان بهتر از آب روان رفتیم یه رستوران برای افطاری.هر کدوم یه نوع غذا سفارش دادیم و نشستیم به انتظار.
چشمتون روز بد نبینه ماهی به شدت بو می داد، کباب سلطانیش دقیقا لاستیک بود.هیچی دیگه دقیقا صدو سی و هشت هزارتومان پول غذا دادیم ولی اندازه بیست تومن هم نخوردیم.
قسمت جالب قضیه این بود که رستورانه موسیقی زنده داشت مثلا.یه خواننده کثیف،ژولی پولی، با موهای چرب و لباسهای به شدت چروک....آهنگ درخواستی هم میخوند.تمام مدتی که داشت آهنگای مرتضی پاشایی رو می خوند ، روح بنده خدا در عذاب بود.وحشتناک بود صداش.
شانس آوردیم که یه حاج آقایی ملبس تشریف آوردن جو سنگین شد این دیگه نخوند.بالاخره یه جایی اینا به کار اومدن و من به شخصه برای اولین بار دعاشون کردم.......
ولی گذشته از اینها با دوستان خوش گذشت.