بابام
دیشب بعد از مدتها بابامو خواب دیدم.دستشو گذاشت رو دستم ......دستش خیلی داغ بود.........
آخخخخخخخ که چقدر دلم براش تنگ شده........
کاش کمی بیشتر میموند پیشم.........
دیشب بعد از مدتها بابامو خواب دیدم.دستشو گذاشت رو دستم ......دستش خیلی داغ بود.........
آخخخخخخخ که چقدر دلم براش تنگ شده........
کاش کمی بیشتر میموند پیشم.........
برای یکشنبه امتحان میان ترم گذاشتم.این دانشگاه هم با این دانشجوهاش شورشو درآورده.مسخره است سه تا درس دارم کلا 6تا دانشجوان....کلاس که تشکیل نمیشه.آدم نمی دونه بایدچکار کنه با این اوضاع........
از لحاظ ادامه تحصیل هم به نظرم با این وضعیت فایده ای نداره.رسما به بن بست رسیدم منی که عاشق درس خوندن بودم اصلا انگیزه ای برای ادامه ندارم..
یه وقتایی فکر میکنم که یه رشته دیگه رو از صفر شروع کنم ولی بازم فایده ای نداره همه رشته ها به همین معضل مبتلا شدن.......
کلاس زبانم شروع شده.همکلاسی ها بعضی هاشون دهه هفتادی وبعضی دهه پنجاه و من این وسط موندم..از لحاظ سطح زیاد بالا نیستن.........
و استاد را بسیار دوست میدارم................